مادرانه های من و قند عسلم

سونوي هفته ٢٨

ماماني امروز وقت سونوگرافي براي هفته ٢٨ رو داشتم، چند روز بود كه دلم تاپ تاپ مي زد براي ديدنت بعد از ١٠ هفته توي مانيتور و اينكه ببينم چقدر رشد كردي  آخه چند هفته بود كه حسابي ميوه و خوراكي هاي مقوي ميخوردم كه به رشدت كمك كنه ... ساعت ٤ وقت داشتم و بابا اميدم همراهم اومده بود كه مثل هميشه صداي دكتر و ضبط كنه   نوبت ما كه شد خوشحال و با ذوق رفتيم تو و آماده شدم. دكتر گفت ماشالا خيلي خوبه وزنت ، شده بودي ١ كيلو و پونصد و قدت هم ٤٠ سانتي متر بود   دكتر زوم كرد روي صورتت و گفت چه خوشگله لپاش... ازش فيلم بگيرين و بابا اميدم فيلمبرداري كرد از خوشگل پسرم ... خيلي حس خوبي بود كه همه چي داشت خوب پيش مي رفت ... خدارو شكر كردم...
29 آبان 1397

بالاخره رسيدن...

مامان جوني امروز بالاخره سرويس اتاقت و آوردن و نصب كردن ... ديگه شد اتاق شاهزاده كوچولوم😍 حالا بايد ذره ذره چيزايي كه هنوز نخريدم و بخرم و بچينم تا شما با اومدنتون زيبايي اينجارو چندبرابر كنين   نزديكاي ظهر بود كه نصاب كار اومد و تقريبا چهار ساعتي كار كرد تا همه چي و نصب كنه و بچينه... من و بابا نشسته بوديم روبروش و تماشاش مي كرديم تا زود نتيجه رو ببينيم  بعدازظهر رفتيم بيرون و شب ديروقت برگشتيم ... ولي تا رسيديم از ذوق مون خواب نداشتيم !اومديم و هرچي لباس و وسائل برات خريده بوديم و چيديم توي كمدت و كلي قربون صدقه شون رفتيم  وقتي همه چي تموم شد خيالمون راحت شد و خوابمون برد   خيلي ذوق داره ذره ذره آماده شدن براي اوم...
4 آبان 1397
1